پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

دست کوچولو پا کوچولو

پارسا جون من

  چرا نون ها رو میپاشی آقا پسر!!!   اسم پسرم برای خودش داستانی داره انشاالله پارسا  بگذاریم نازنازی ام رو نمیدونم وسواس به خرج میدم؟ ...
22 مهر 1391

34 هفته و1 روز یعنی 8 ماهگی پارسا جون منتظرتم مامانی

پسر خوب وگل من هدیه خدای مهربون اسم تو رو بابایی پارسا گذاشته چنان هم با احساس صدات میکنه پارسا که من نظرم عوض شده آخه من حسین میخواستم باشه عادت داری خودت رو تا نزدیک قفسه سینه مامان بالای بالا میاری و بازم عادت داری قلمبه بشی یه ور دل من فدای تو ،عروسک نازت رو توی خونه از این ور به اون میبرم کنارم میخوابونم اون برای من نقش تو رو بازی میکنه موهای مشکی نازش دستای کوچولو ولطیفش همه و همه منو میبره به اون روزای با تو ،که انشاالله به سلامتی بیای  راستیییییییییییییییییی میدونی که سال پیش  مثل امروز چه خبری بود؟ امروز یه روز مهم بود بابا حمید از تز ارشدش دفاع کرد با افتخار زیاد و منم توی جلسه دفاع حضور داشتم ،ای...
19 مهر 1391

پسر کوچولو الان 19 هفته و2 روز

پسر کوچولوی من        سلام به روی ماهت کوچولوی من دیگه برای خودت هویت پیدا کردی و یه روح کوچولو هم اومده توی بدن نازت توی بازی احتمالات  تو پسری هستی و ما هم که برات اسم انتخاب کردیم از خیلی وقت تو رو احسان صدا میکنینم از اسمت خوشت میاد؟! ناز نازی هفته پیش مشهد بودیم میام سر فرصت داستانشو برات تعریف میکنم فعلا عکس ماشین کوچولوتو  میزارم که برات خریدم از مشهد وتوی تمام مسیر برگشت به تهران جلوی ماشین بابا حمید بود وحسابی هان هان میکرد مبارکت باشه   ...
16 مهر 1391

جشن میلاد امام رضا (ع) امام رئوف+32 هفته و2 روزگی حسینم

خوشحالم برای میلاد امام رضا ع که از جوارش دو سالیست دور شده ام ودر هر سختی زمزمه یا امام رضا یا امام غریب بر زبانم جاری میشه میدونم امروز فرشته ها دارن به شما نی نی ها شیرینی میدن چون عیده بخوری این شیرینی رو چون  برای به دنیا اومدن یه نی نی نازو پاک ومعصوم     امروز مامان جونم بابا جون و علی جون داداش کوچولو برگشتن مشهدومن اشکهامو رو کردم برخلاف بقیه موقع ها 10 روز بود که پیشمون بودن ومامان جون کلی زحمت کشید خونه رو مرتب کرد برای پسر کوچولو خرید میکردند ومن شرمنده میشدم این همه به اونا زحمت دادم خدا پشت وپناهشون باشه و براشون عزت وسربلندی بخواد انشاالله هفته دیگه کمد پسر اماده میشه واین وسایلی که ...
6 مهر 1391

نی نی های خوشمل

توی این اواخر خیلی دلم میخواد بدونم پسرم چه شکلیه فدای صورت ناز وماهش برم عکسای نی نی های ناز رو میزارم ولی میذونم پسرم منحصر به فرده و خوشمله خدا حفظش کنه(دعای مادرانه)               ...
21 شهريور 1391

کوچولوی نازنینم

کوچولوی نازنینم      فرشته روی زمینی برای مامان وبابا      تو بهتر بهترینی میسپارمت به خدا      از یادش نشی جدا خدا  همیشه باهاته      همدم لحظه هاته امیدوارم به شادی       بیای بیای به زودی دستاتو من بگیرم    لپاتو من ببوسم خوشی وشادیات رو تا آخر عمر بببینم  
11 شهريور 1391

28 هفته و3 روز و کلی خاطره از گذشته

سلام سلام مامانی پسر گلم خیلی وقته به وبلاگ سر نزدم یه مدت مشهد بودم از نیمه ماه رمضان تا یه هفته بعد عید فطر شبهای ماه رمضون هم که تو خوب بیدار میشدی سحرخیز بودی قربونت برم من شبهای قدر هم مشهد بودم توی این مدت یعنی از 3/5 ماهگی تا 5/5 ماهگی  6 کیلو از 5/5 تا 6/5 ماهگی هم 6 کیلو در مجموع 12 کیلو همین هم باعث میشد فشارم بالا بره باید مراقب باشم این 2 ماه و نیم باقیمونده رو اضافه نشه وزنم خبر خیلی خیلی خوش قبولی بابا حمید در دکترا و من هم حوزه قبول شدم هورااااااااا مامان بزرگ هم سیسمونی رو شروع کرده وخریده ومقداریشو با خودمون آوردیم مامانی خوش سلیقه این خلاصه ای از اتفاقات گذشته بود به زودی میام مفصل مینویسم ...
11 شهريور 1391

23 هفته و5 روز و ماه مبارک رمضان خدایا مارا از نعمات این ماه بهره مند کن

23 هفته و 5 روز نی نی من امروز هم اولین روز از ماه مبارک رمضان بود ومن امسال به خاط تو گل پسرم نمیتونم روزه بگیریم خیلی دلم میخواد از معنویات این ماه بهره ببرم دیشب سحر بفقط بیدار شدم زیر کتری چایی رو روشن کردم وخوابیدم  بابا حمید رو امروز برا افطار تحویل گرفتم حسابی ماه خوبیه  ماه پیش یادم میاد به چه چیزایی فکر میکردیم حالا دیگه سه نفر شدیم وبه چه چیزایی فکر میکنیم البته من بیشتر توی فکر توام بابا حمید جون هم سرش شلوغه فکرش مشغوله روز 27 تیر با دوستای خانوادگی مون که یه دخمل کوچولو دارن رفتیم شمال من خیلی دلم نمیخواست به خاطر فشاری که بهم می اومد وگرمای هوا و این که میخواستم این روزا مشهد باشم تهنای تنها ولی رفتیم ...
4 مرداد 1391

نی نی بزرگ شده الهیییییی

نی نی 21 هفته ویک روز فدای اون که داره این روزا با تکون خوردناش مامانو خوشحال میکنه بیشتر ین لذت مامان الهام گشتن توی سایتها و دیدین مدل سیمونی ولباس نینیه خیلی نازن البته توی تن پسرم قشنگن اون، لباسارا رو خوشمل میکنه اسباب بازی ها هم که خیلی متنوع و دل رباینده اند انشاالله میرسه اون روز با مامان بزرگ میریم خرید شاید بعد ماه رمضون منم برات خریدم یه چیزایی تا رنگ بوت تو خونه باشه  
20 تير 1391