پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دست کوچولو پا کوچولو

شعر زیبا

رفــتــم کنــار دریــا            گفـتم: بگو: خدا کیست؟ دریا به گوش من گفت:        مثــل خـدا کسی نیست او آفـــریدگـــــــارِ               کوه و درخت و دریاست دانـــا و پـا ک و زیبا            بـخشـنده و تـوانـاسـت بــابــای بچه‌ها نیست         امـــا بــــرای آن‌هــا هــم آفـریده مــــادر            هـــم آفــریـده بــابـا   ...
1 آبان 1391

خداجونم مراقب پسرم پارسا باش

خدای من خالق من دوباره حس دعا بهم دست داده برای تمام بنده هات اگر قابل باشم دست به دعا برمیدارم برای سلامتی وخوشی همه دعا میکنم هرکسی حاجتی داره امیدوارم به لطف تو به آرزو ومراد دلش برسه مهمتر از همه برای همه بنده هات وجود تورا میخوام همدم بودن با یاد تو از بهترین نعمت هاست چرا که توی این دنیای پر از پرتگاه و دام وگناه و پریشانی و ... یاد تو وذکر تو آرامش بخش وراهنماست خدای من مراقب  میوه دلم که  به آمدنش کمتر از یک ماه مانده -باش هر آنچه به بهترین بندگانت ارزانی میداری به او هم عطا کن دستش را بگیر و همراهش باش دوستت دارم خدای من ازت شرمسارم ...
1 آبان 1391

پاییز وپارسا

پاییزه وپاییزه                 برگ درخت میریزه هوا شده کمی سرد      روی زمین برگ زرد آره پسرم تو قراره آبان دنیا بیای ماه پاییز ماهی که مامانی دوستش داره ماه تولد دایی علی این روزا بارون هم شروع کرده به باریدن و تو هم که بیای هوا حسابی سرد شده منم بارون رو دوست دارم وهم تورو همه چیزای دوست داشتنی باهم !!!     ...
22 مهر 1391

پارسا جون من

  چرا نون ها رو میپاشی آقا پسر!!!   اسم پسرم برای خودش داستانی داره انشاالله پارسا  بگذاریم نازنازی ام رو نمیدونم وسواس به خرج میدم؟ ...
22 مهر 1391

34 هفته و1 روز یعنی 8 ماهگی پارسا جون منتظرتم مامانی

پسر خوب وگل من هدیه خدای مهربون اسم تو رو بابایی پارسا گذاشته چنان هم با احساس صدات میکنه پارسا که من نظرم عوض شده آخه من حسین میخواستم باشه عادت داری خودت رو تا نزدیک قفسه سینه مامان بالای بالا میاری و بازم عادت داری قلمبه بشی یه ور دل من فدای تو ،عروسک نازت رو توی خونه از این ور به اون میبرم کنارم میخوابونم اون برای من نقش تو رو بازی میکنه موهای مشکی نازش دستای کوچولو ولطیفش همه و همه منو میبره به اون روزای با تو ،که انشاالله به سلامتی بیای  راستیییییییییییییییییی میدونی که سال پیش  مثل امروز چه خبری بود؟ امروز یه روز مهم بود بابا حمید از تز ارشدش دفاع کرد با افتخار زیاد و منم توی جلسه دفاع حضور داشتم ،ای...
19 مهر 1391