پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

دست کوچولو پا کوچولو

هفته 7 ویک روز

1391/1/14 18:09
نویسنده : الهام
306 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

از روز ی که فهمیدم مامان شدم تا حالا خیلی وقته که گذشته و من که تنها بدون بابای نینی رفتم مشهد پیش مامانم و عید دیدنی خیلی خوب بود ولی دلم میخاست بزرگ شدن نینی روبا هم بودیم

روز 24 اسفند پرواز به سمت مشهد

26 اسفند اولین مراجعه به دکتر که دکترم 10 فرئردین( تولد بابای نینی  ) رو برای سونو تاریخ زد

قبل سال تحویل هم که بخر بخر داشتیم برا سال نو ومن هم خیلی رعایت نمیکردم  وپیاده روی میکردم زیاد شاید یادم میرفت که باردارم و بیشتر باید مراقب باشم حتی چند بار مهدی کوچولو خواهر زادمو که 2 سال ونیمشه بغل کردم و کلی راه بردمش

نا گفته نماند که خیلی هله هوله میخودم ومیخورم ای مامان بد!!

سال که تحویل شد

من خیلی خوشحال بودم که امسال نی نی رو در دلم دارم و خیالم راحت بود وکلی آرزوهای خوب کردم از روز 2 عید عیددیدنی روع شد رفتیم شهرستان و کلی فامیلا رو دیدیدیم و یکیک یکی گوش به گوش میگفتن بارداری؟!

من  که بدون شوشو بودم دوست داشتم کنارم باشه تا بیشتر خوش بگذره آجیل خوری و پرخوری

سرماخوردگی هم کلی اذیتم کرد دیروقت آخر شب رفتم دکتر و دارو داد تا بهتر بشم گلوم خیلی درد میکرد منم دارد ها رو خوردم ولی خوارم میگفتنبابید میخورده بازم تا الان سرماخورده ام دارو هم نمیخورم ولش کردم

یه بار دوباره از بتا دادم تا ببینم بتا بالا رفته که خوب بود آزم

وروز 10 فروردین مصادف با تولد شوشو جون رفتم تا نی نی نازمون رو توی سونو ببینم

من که از خوشحالی یادم نبود که اد معاقل عید همه دکترا و سونو گرافی ها بسته است در به در دنبال سون گرافی گشتیم همراه مامان و باباب جونم و بالاخره پیدا کردیم ومن توی اولین سونو کوچولومون رو که  

6/7 میلی متر داشت دیدم و صدای قلبش رو شنیدم تولد هردوتون مبارک


خدای من شکرت چه عظمتی این موجود به این کوچکی قلب داره وصدای اون هم شنیده میشه مثل نبض بود ضعیف و ولی منظم

شوشو هم که قرار نبود بیاد ومن میخواستم با قطار برگردم تهران ما رو سورپرایز کرد و روز 11 فروردین اومد کاش زود تر می اومد ومیشنید صدای زندگی کودکمون رو

روز های اومدن شوشو که دلم براش یه ذره شده بود رفتیم سرزمین عجایب وم نکه نینی توی دلم بهانه میگرفت  ماشین بازی کامپیومتری

اسبدوانیو .. رو رفتم سوار اون ماشین های سکه ای هم شمیخواستم بشم که نذاشتن بیه کهنمیدونن نینی دارم دلش میخواد بازی کنه توی اون هیاهو جو گیر شده!!!

الان 14 فروردین اومدیم خونه ومن شیکمو از شوشو میخوام بره برام میوه بخره از هرنوع

هنوز که خیلی اذیت نمیکنه نینی غیر از اینکه کمرم و دلم درد میگیره گاهی اوقات تکرر ادرار دارم معدم هم میسوزه وشیکمو شدم اشتهام زیاد شده و..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آنیتا
14 فروردین 91 18:08
سلام گلم منم این روزهای نابو گذروندم.کاملا می فهمم چی میگی . عید و مامان شدنت مبارک. به ما هم سر بزنی خوشحال میشیم.
مامان محمدرضا
14 فروردین 91 20:28
شما که اینقدر با افتخار از پیاده روی ها و بغل کردن بچه ها تعریف می کنی اگه خدای نکرده خونریزی کنی چی؟ خانومی بیشتر مراقب باش اون پاره ی تنته اون تو
مامان آینده ( آرزو)
15 فروردین 91 18:43
به سلامتی عزیزم .... انشاا... که خوش گذشته باشه البته با این توضیحات حتما خوش گذشته عزیزم یه م بیشتر مواظب خودت باش.... وبار سنگین بلند نکن عزیزم