پارسای ناز مامان
از احوالات پسر نازم بگم که شبها بیداره وحسابی لگد بارون میکنه ومنم که خوابم میاد نمیتونم باهاش حرف بزنم ونازش رو بکشم دوست دارم بدونم این اعضای قلمبه کجای بدن پسرمه پاهای نازشه یا پشتش چون هرکدوم از یه طرف شیکمم میزنه
چند شب بود کابوس میدیدم وتو خواب دعوا میکردم که پسری هم وارد دعوا شده بود باب لگداش وقتی بیدار شدم دیدم اینقدر محکم وجون دار میزنه که انگار دعوای واقعیه حدس میزنم از احساسات من اون هم احساساتی شده بود
امروز هم که بعد چند روز توی خونه بودن به خاطر سر شلوغ بابایی رفتیم فروشگاه برا خرید خرت وپرت خونه کلی خوشحال بود
تازه برا پسری پوشک گرفتیم ههه مامانی خریده بود ولی سایز 3- 6 کیلو
من بی تجربه هم باز 3-6 گرفتم مارک دیگه !!! تا یاد بگیرم فوت وفن نی نی داری رو خیلی زمان میبره....
خدا کنه پسری سالم وسلامت بیاد پیشمون تا همه اون آرزوهایی که براش دارم ودوست دارم ببینم ازش رو تجربه کنم
توجهم همیشه به دور وبرمه وپسرای کوچولو رو رصد میکم که چه شیرین کاری میکنن مثل مروز توی نمازخونه فروشگاه که یه پسر 4 یا 5 ساله داشت با سرعت نماز میخوند با 4 تا مهر روی هم وزمزمه میکرد ذکرهای نماز رو ...
خدایا میشه پسری رو در این حالات ببینم شیرین کاری هاشو خداجووون[با حالت لوس کردن] میشه شیرین کاری پسرمو ببینم
میشه منو وپسری و بابا حمید رو از نعمتهایی زیادی بهره مند کنی
یاد گرفتم همیشه پیش از حرفی که میزنم وهمه اش دست خودم نیست وبستکی به خواست خدا هم داره انشاالله بگم چون واقعا اراده خداست که در همه چیز اثر داره اینکه پسرم آبان دنیا بیاد یا اذر
اینکه اسمش پارسا باشه یا نه و هزار چیز دیگه رو خدای مااراده میکنه
خدا جون محتاج تو هستم من وپارسا وبابا رو یاری کن