پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

دست کوچولو پا کوچولو

عمو اومده با دایی----- افرین به هر دوتایی

1392/2/15 11:02
نویسنده : الهام
247 بازدید
اشتراک گذاری

اقا پسرم برگ گلی اول   شیرین کاری تو

روز 13 /2 رفتیم نمایشگاه کتاب با عمو جون وتو توی کالسکه بودی ولی مدام خسته میشدی و مجبورمون میکردی بغلمون کنیم تورو  ،عصری رفتیم پارک نمیدونم چی؟ که زندان قصر توش بود ناهار خوردیم   موزه زندان رفتیم که برای اولین بار پارسا جون توی بغل بابا حمید گفت  او دلا       ل لل  ل

قربون تو با جنجره ات مادر

دیروز هم دایی جون اومد پیشمون من و تو  و بابایی

خوشحالیم که اونا رو بعد مدتها میبینیم

دایی سربازه برای کسر خدمت  وعمو دانشجو یه که برای خرید کتابای آمادگی ازمون ارشد اومده بودن تهران

هردو امروز رفتن ومن دلم غصه دار شد خدا به همراهشون دایی نامزد داره وعمو جون هنوز مجرده به زود

ی ازدواج کنه من جاری دار وتو زن عمو دار شی

دیروز 14 /2 هم به مدت طولانی توسط دایی نشستی

تنهایی وبازور وتوان بازوی خودت ولی دایی هواتو داشت وذوقید

برا مامان بزرگا وبابا بزرگا عکساتو فرستادیم

الان لالا کردی کوچولوی خوش بر و رو

ماشاااالله خیلی اروم وکنجکاوی هرچی از جلوت رد ببرن دودوستی میچسبی بهش

یه صدایی میاد میرم ببینم گلم چشماشو باز کرده ؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فاطمه (مامان محمد سجاد)
25 اردیبهشت 92 10:06
بازم سلام الهام جون. چقدر جالب که جوجه هامون فقط چند روز تفاوت سنی دارن و کاراشون هم شبیه همه. چه خوب که بعد از پنج ماه و نیم دوباره همدیگه رو پیدا کردیم.
ایشالا زودتر جاری دار بشی. حالا واقعا جاری اینقدر خوبه؟ آخه من برای همیشه از داشتنش محرومم.

------
علیک سلام عزیزم
جاری خیلی هم خوب نیست اخه حس حسادت ادم گل میکنه
من خیلی خوشحالم که همو دوباره پیدا کردیم به مامانم گفتم خیلی خاطرش نمونده بود


فاطمه (مامان محمد سجاد)
28 اردیبهشت 92 17:55
منم به مامانم گفتم. یادش بود و کلی هم براش جالب بود. کاش عکسای پارسارو می ذاشتی ببینیمش