مامان و کوچولو و بابا

کوچولوی من امروز مامان زود از خواب بیدار شده میخواد یه کمی باهات حرف بزنه داشتم راجع به تو مطلب میخوندم برام جالب بود که تو ریزه میزه که فقط 2 /2 سانتی متری قدته  و 9 هفته و 3 روز سن داری ،سکسکه هم میکنی !!! ولی من که متوجه نمیشم

عزیز کوچولوی من چندروز پیش که هوا خیلی گرم بود و من همش با خودم میگفتم با این گرما چطور ویار رو تحمل کنم که همون شب هوا سرد شد و نوید بارون میداد و چند روز پشت سر هم بارون اومد و این بی سابقه بوده توی تهران... الان هم هوا سرده وگاه گداری مامان بخاری رو روشن میکنه

عضو کوچک خانواده ما!  پدرت   منظورم بابابی هستش چند روز پیش جمعه 25 فروردین ازمون دکتری رو داد وامیدواریم نتیجه خوبی بگیره همیشه حالتو ازم میپرسه و هر بار که نگرانی برام پیش میاد میگه مطمینم نینی  حالش خوبه( پس من کو  شما با بابایی هستین  باید بدونیم که   باید کنار هم باشیم همیشه) منم اومدم بیاین اینجا شیطونکا با بابا جون

جانم! تعجب کردین چقدر ما مان  و بابابی از خود راضی هستیم  خدا کنه که خوب باشیم براتون هنوز که معلوم نیست چند تا بشین فعلا که یه دونه ای

 این گلهای بهاری پایین صفحه  برای گل دختر یا گل پسرم 

  با اینکه توی فصل پاییز میای بغلم ولی تا بهار سال دیگه انشاالله دیگه میتونی حس کنی بهار رو

غنچه من  من زیبای من ! انشالله به امید خدا  ب همین زودی میشکفی فقط شکفتنت و زیبایی ات به گل شبیه باشه و عمرت مثل گل نباشه و 1000 ساله بشی ، همیشه درطول زندگی ات بهار ببینی