ادامه پست قبلی
پارسا جون شیرشو خورد وبهانه کرد فکر کردم میخوابخ دوباره..
الان تو روروک مشغول بازی با هواپیمایی که داییم سوغاتی از مکه براش اورده ولبیک میخونه[ خاطرش عزیزه دیگه چون تنها برای اون اسباب بازی اورده نه هیچ بچه دیگه ای] خیلی قشنگه من دوست دارمش انشاالله با هم بریم سفر خانه خدا
مدام میندازه هواپیما رو زمین ومن هی میدم دستش...
مشغول پارسا شدم دوباره نق میزنه خسته شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی