پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دست کوچولو پا کوچولو

بابایی روزت مبارک

بابا جون امروز روز عیده میلاد بزرگترین مرد تاریخ ومردترین مرد مبارک باشه الهی که خدا هیشه تو رو برامون سالم نگه داره همیشه سایه ات رو سرمون باشه بوس بوس به صورت پر از ریشت ...
15 خرداد 1391

لیلة الرغائب و نیایش آقا امام رضا (ع) ولیعهدمان

نيايش هاى حضرت رضا عليه السلام   بارالها! در پيشگاه تو ايستاده ام، و دستهايم را بسوى تو بلند كرده ام،   آگاهم كه در بندگى ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى كرده ام، ولى … پروردگارم! آن گاه كه شنيدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى خوانى ، و آنان را به بخشش نيكو و ثواب وعده مى دهى ، ... براى پيروى ندايت آمدم، و به مهربانى هاى مهربانترين مهربانان پناه آوردم. و به وسيله پيامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشيدى ، و به وسيله برترين زن، و به فرزندانش، كه پيشوايان و جانشينان اويند، و به تمامى فرشتگانى كه به وسيله اينان به تو روى مى كنند، و در شفاعت نزد تو، آنان ...
5 خرداد 1391

هفته 14 بارداری

از این هفته به بعد کودک قسمت اعظم انرژی خودرا در مسیر رشد و بلوغ مصرف می کند. موهای سرکودک ضخیم تر شده و در این هفته کودک دارای ابرو و مژه می شود. سه استخوان مربوط به گوش میانی جزو اولین استخوانهایی هستند که شروع به سخت تر شدن می کنند. به طوری که کودک علی رغم تکامل کافی مراکز شنوایی در مغز قادر به شنیدن است. مایع آمنیوتیکی که اطراف کودک را فرا می گیرد بهترین منبع انتقال دهنده اصوات به کودک بوده و کودک به وسیله آن می تواند صدای معده ، ضربان قلب ، و صدای مادر را بشنود. و اکنون بهترین زمان برای حرف زدن با دلبندتان است پس برایش آواز بخوانید و کلمات پرمحبت نثارش کنید. در این هفته به دنبال افزایش مقدار خون و اکسیژن جهت برآورده ک...
2 خرداد 1391

باز هم نقاشی های مامان الهام

این روزها توی فکر ساختن یه کتاب قصه اون هم به دست خودم هستم نیاز دارم اول داستان رو که نیمه کاره است تموم کنم و فکر ساخت کتاب باشم من همیشه عزیزم نویسنده خوبی بودم وهستم !!! و نقاش وهنرمند خوب!!!! ...
2 خرداد 1391

خدایا بازم منو خوشحال کردی شکرگزارتم

به نام خالق 13 هفته و 4 روزگی تو نازنازی من پسری یادختری من الان که خیلی خسته ام، چون داریم از دکتر میایم دکتر ژنتیک مون و شکر خدا تو سالمی و من نیاز به غربالگری سه ماهه دوم یا آمنیوسنتز ندارم وقتی که تازه توی مطب دکتر و توی اتاقش روبروش نشسته بودیم رو به پنجره بیرون رو نگاه کردم ویه لحظه از ذهنم گذشت که اون کسی که همه چیز رو میدونه خداست ،خدای بزرگ وتوانا . دکتری هم که اینجا داره نظر میده ذره ای  از اون علم رو هم نداره وبهتره به  جایی که فقط  گوش به حرفای دکترها  باشم از خود خدا بخوام که بهترین هاشو بهم بده الان هم بهترینها برای من سلامتی همسر و نی نی کوچولوی توراهی منه دوست داشتم همسر...
30 ارديبهشت 1391

آزمایشهای غربالگری

روز 20 اردیبهشت  9  صبح تا 7 بعد از ظهر  سوار بر ماشین  برای آزمایش و سونوی غربالگری سه ماهه اول رفتیم  نیلو از ساعت 9 صبح حرکت کردیم همراه باباب جون وساعت 11 صبح نمونه خون گرفتن و رفتیم سونو گرافی اونجا هم 2 ساعتی معطل شدیم تا نوبتمون بشه ومامانی همش آبمیوه و کیک و شکلات میخورد چون تو خوب تکون بخوری و قرار بگیری تو وضعیت خوب برای سونو گرافی توی این حین هم دو تا خانم بودن که مدام میرفتن داخل اتاق سونو ومی اومدن، باز دوباره چند دقیقه بعد خسته کننده بود بابایی هم میگفت خانم چرا این طوریه!!! خانم دکتر سونو توی دستگاهش تو رو نشونم داد و من با ال سی دی که بالای سرم روبروم نصب شده بود میدیدمت و قربون ص...
25 ارديبهشت 1391

میلاد بهترین مادر و همسر دنیا + اتمام 3 ماهگی و ورود به 4 ماهگی نی نی ناز مون

سلام سلام عید شما مبارک این روزای شادی وسرور  فرزند ناز من که توی راهی وداری روز به روز بزرگتر میشی امروز حس کردم که یک مادرم وحس کردم چه مادر بودن زیباست اینکه کودکی به تو وابسته باشه و مراقبش باشی برا من میخواین چه کادویی بخری !! از خدا از ته دل میخوام که سالم باشی ومن اون روزای کنار تورو یادم میاد از بانوی مهربانی حضرت فاطمه (س) میخوام تو و مارا شفاعت کنه از خدا بخواد که سالم و صالح بیای پیشمون اگه دختر باشی همچون ایشان عفیف پاکدامن و دارای صفات زن پسندیده باشی واگر هم پسر باشی همچو حضرت علی (ع) مزین به صفات ایشون باشی عید تو هم مبارک کوچولوی من روز یک شنبه هم  سه ماهت کامل میشه خدا رو شکر وپا میزا...
24 ارديبهشت 1391

مامانی شاعر!

روزای اخر سال یه روز برفیه شاد اومده بودی پیش من پیش مامانی الهام من که منتظر بودم درآورده بودم دوتا بال روای قبلتر اون، مشهد بودیم با بابا خواستم تو رو از خدا واز امام رضا برام فقط   مهمه سالم باشی و صالح کنار من وبابا
19 ارديبهشت 1391

خوشحالیم که مامانی و خاله جون و مهدی جون خاله دارن میان

خدا رو شکر  هزاز بار هزار بار !!!!!!!!!!!!!!!!!!! شاید بگم خوشحالم ولی ازخوشحالی فراتر در لحظاتی که به حضور مامان جونم نیازمند بودم و آرزو کردم در کنارم باشد   خدا فرشته آسمانی مامانم و خواهرم و خواهر زاده ام را برایم رساند. الان در راه با                      دارند تشریف می آورند  پیش که چند روزی تنها نباشه  و قراره با بابا حمید جون  بریم   و مهدی جون خاله رو ببریم لبخند هاشو ببینیم، عزیز منه شیرین کاری هاشو که شنیدم دلم میخواد زودتر ببینمش بازیگوش میره اسباب بازی هاشو قایم میکنه به مامانش میگه برو پیداش...
6 ارديبهشت 1391