عشق مادر عشق پسر
45چلف5قفغ67قثیفقثببفیییییییییییثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثببببببببببببببببببببب458
پسر طلا داشتم تو اینترنت میچرخیدم اینو دیدم راجع به خندادن بچه ها http://nininegin.niniweblog.com/post629.php من که همش با تو این بازی ها رو میکنم تو هم خیلی خوی منو میخنذونی جگر طلا این عکس حدوذ 4 ماهگیته با ماهی ها بازی میکنی(دیروز هم با ماهی های حوض خونه دایی بازی کردی شالاپ شولوپسی راه انداخته بودی) در ضمن عنوان مطلب رو هم خودت زدی قربون دستات که اول با یه دست بعد دو دستی تایپ میکردی خالا هم که روپامی ونمیزارمدستات گرفتم با پاهاتلگد میزنی به لب تاپ ...
نویسنده :
الهام
18:09
عمو اومده با دایی----- افرین به هر دوتایی
اقا پسرم برگ گلی اول شیرین کاری تو روز 13 /2 رفتیم نمایشگاه کتاب با عمو جون وتو توی کالسکه بودی ولی مدام خسته میشدی و مجبورمون میکردی بغلمون کنیم تورو ،عصری رفتیم پارک نمیدونم چی؟ که زندان قصر توش بود ناهار خوردیم موزه زندان رفتیم که برای اولین بار پارسا جون توی بغل بابا حمید گفت او دلا ل لل ل قربون تو با جنجره ات مادر دیروز هم دایی جون اومد پیشمون من و تو و بابایی خوشحالیم که اونا رو بعد مدتها میبینیم دایی سربازه برای کسر خدمت وعمو دانشجو یه که برای خرید کتابای آمادگی ازمون ارشد اومده بودن تهران هردو امروز رفتن ومن دلم غصه دار شد خدا به همر...
نویسنده :
الهام
11:02
اندر احوالات ما و دردانه مون
چی شده پسر شیرین کاریهات یهو این همه زیاد شده؟! مردی شدی بزرگ شدی دیگه اون نی نی کوچولو نیستی که روی پام که شیر میخورد جا میشد حالا قد کشیدی ماشاالله چشم نخوری ایشاالله روزا که تا 11 یا 12 ظهر خوابیم البته به هوای تو بعدش هم ناهار ونماز وبعد تو روروک میکنم تو خونه تا بغلتی من کارامو بکنم خیلی خونه نامرتب میشه عصری هم گردش در پارک وبعد نماز جماعت که قراره دیگه نماز جماعت نریم چون تو اذیت میکنی ونمیتونم نمازمو بخونم
نویسنده :
الهام
14:54
روز مامان مبارک باشه
پارسای گلم ممنون بهم تبریک گفتی ومنو تحویل گرفتی کادو که خبری نبود(شوشو میگه میخواستم گل برات بگیرم که دیر وقت بود) من با شنیدن صحبتات انگارکادو گرفتم پسر دوچولو از 4 ماه ونیمگی میگفتی : یام یام -- کوم کوم -- با با ---صبح ها هم هاها ها بوفففففف بوففففففففف از شیرین اداهات بگم دیروز پارک بردمت با کالسکه وقتی رفتیم برا تاب بازی(چندروزی هست میریم تنها) از تاب خوردن بچهها به وجد اومدی جیغ میزدی با صدای بلند که میپیچید تو پارک همه نگات میکردن الهی فدات خودت که سوار تاب میشدی به بچه های کنارت که تاب میخوردن نگاه میکردی البته آقا کوچولو دوسداری ایستاده تاب بخوری اینم ژست تویه دیگه (توی گهواره ...
نویسنده :
الهام
14:54
زندگی به شیرینی پارسا همش پارسا
پارسا قلقلکیه جانم یه هفته هست فهمیدم وقتی زیر گلوشو بوس کنم قهقهه میزنه دیشب هم که مهمون داشتیم دوست بابایی اومده بودن کلی بازی کرد توی روروک وتشک بازی روروک رو که به خاطر اهنگ بوقش وفرمونش رو که میخوره دوست داره الان پسری لالا بود که اعتباری به خوابای عصرش نیست بیدار شده داره میخونه هاها ها هاها ها دیروز عصری با بادی خواب ود روی تخت ما پتو هم روش بود بابا حمید که امد کلی ذوقید پمیگفت پسری شبیه پسرای جوون که با رکابی میخوابن شده :)
نویسنده :
الهام
16:21
من یه مامانم
خدای من چه نعمت بزرگی دارم شکر میکنم امشب با پارسای دل رفتیم دیدن نینی تازه دنیا اومده عمو حامد وخاله زهرا که 26 فروردین اومده دنیا اسمش هم طاها هست پسری چه کرد اونجا نق که میزد وبوف بوف میکرد وکلی اب دهنشو بیرون میزد با بودف بوف کردناش اخر شب هم موقع خواب با چراغ قوه دوربین بابایی سایه بازی کردیم سایه دستمو شکل سگ میکردم سایه قندون مجسمه دو تا قو ، سایه عینکم وبالاخره موهام که خیلی دوست داره با دیدنش هم قاه قاه زد منم دلم غش رفت جان دلم چشماش ریز میشه وقتی میخنده دیروز هم وقت نماز گذاشتمش روبرو روی تشک بازی تا دلش نگیره گریه نکنه بعد بازی خسته شد وتا 3 متر به سمت من نزدیک جانمازم غلطید.. روز به روز داره بزرگ تر میشه وخوا...
نویسنده :
الهام
1:58
ادامه پست قبلی
پارسا جون شیرشو خورد وبهانه کرد فکر کردم میخوابخ دوباره.. الان تو روروک مشغول بازی با هواپیمایی که داییم سوغاتی از مکه براش اورده ولبیک میخونه[ خاطرش عزیزه دیگه چون تنها برای اون اسباب بازی اورده نه هیچ بچه دیگه ای] خیلی قشنگه من دوست دارمش انشاالله با هم بریم سفر خانه خدا مدام میندازه هواپیما رو زمین ومن هی میدم دستش... مشغول پارسا شدم دوباره نق میزنه خسته شد
نویسنده :
الهام
17:53
من وبابا وپسری وآنچه گذشتتتتتتتتتت
سلامی به بوی خوش بهار پارسای دردانه ما امروز 5 ماه و دوروزه است درخواب ناز عصر گاهی خیل وقته نیومدم وچیزی ننوشتم آخه من بیشتر با پارسا وشیرین کاری هاش درگیرم نازنازی من از دوماهگی پسر آ روم وسر به راهی شده دل دردای شبانه رو نداره کلی اتفاقات کوچیک وبزرگ افتاده که برام مهم بوده از را ه افتادن اب دهان و ختنه و.. برای یه مادر تک تک لظه های رشد نی نی شیرین وخاطره انگیزه برای همین من همه جوره این لحظه هارو ثبت کردم 2 ماهگی پارسا پسر دوربین خریدیم ومن یه دفترچه برای ثبت خاطرات در نظر گرفتم [خیلی جدی ورسمی مینویسم انگار مقاله است! گوشم هم همش تیزه تا صدای پارسا رو بشنوم که بلههههههههه ،بیدار شدن آقا پسر] .... میرم معطلش نذ...
نویسنده :
الهام
17:46