پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

دست کوچولو پا کوچولو

روز مامان مبارک باشه

پارسای گلم ممنون بهم تبریک گفتی ومنو تحویل گرفتی کادو که خبری نبود(شوشو میگه میخواستم گل برات بگیرم که دیر وقت بود) من با شنیدن صحبتات انگارکادو گرفتم پسر دوچولو از 4 ماه ونیمگی میگفتی  : یام یام -- کوم کوم -- با  با ---صبح ها هم هاها  ها     بوفففففف بوففففففففف از شیرین اداهات بگم دیروز پارک بردمت با کالسکه وقتی رفتیم برا تاب بازی(چندروزی هست میریم تنها) از تاب خوردن بچهها به وجد اومدی جیغ میزدی با صدای بلند که میپیچید تو پارک همه نگات میکردن الهی فدات خودت که سوار تاب میشدی به بچه های کنارت که تاب میخوردن نگاه میکردی البته آقا کوچولو دوسداری ایستاده تاب بخوری اینم ژست تویه دیگه (توی گهواره ...
10 ارديبهشت 1392

زندگی به شیرینی پارسا همش پارسا

پارسا قلقلکیه جانم یه هفته هست فهمیدم وقتی زیر گلوشو بوس کنم قهقهه میزنه دیشب هم که مهمون داشتیم دوست بابایی اومده بودن کلی بازی کرد توی روروک وتشک بازی روروک رو که به خاطر اهنگ بوقش وفرمونش رو که میخوره دوست داره الان پسری لالا بود که اعتباری به خوابای عصرش نیست بیدار شده داره میخونه هاها    ها      هاها  ها دیروز عصری با بادی خواب ود روی تخت ما پتو هم روش بود بابا حمید که امد کلی ذوقید پمیگفت پسری شبیه پسرای جوون که با رکابی میخوابن شده :)  
5 ارديبهشت 1392

من یه مامانم

خدای من چه نعمت بزرگی دارم شکر میکنم امشب با پارسای دل رفتیم دیدن نینی تازه دنیا اومده عمو حامد وخاله زهرا که 26 فروردین اومده دنیا اسمش هم طاها هست پسری چه کرد اونجا نق که میزد وبوف بوف میکرد وکلی اب دهنشو بیرون میزد با بودف بوف کردناش اخر شب هم موقع خواب با چراغ قوه دوربین بابایی سایه بازی کردیم سایه دستمو شکل سگ میکردم  سایه قندون مجسمه دو تا قو  ، سایه عینکم وبالاخره موهام که خیلی دوست داره با دیدنش هم قاه قاه زد منم دلم غش رفت جان دلم چشماش ریز میشه وقتی میخنده دیروز هم وقت نماز گذاشتمش روبرو روی تشک بازی تا دلش نگیره گریه نکنه بعد بازی خسته شد وتا 3 متر به سمت من نزدیک جانمازم غلطید.. روز به روز داره بزرگ تر میشه وخوا...
4 ارديبهشت 1392

ادامه پست قبلی

پارسا جون شیرشو خورد وبهانه کرد فکر کردم میخوابخ دوباره.. الان تو روروک مشغول بازی با هواپیمایی که داییم سوغاتی از مکه براش اورده ولبیک میخونه[ خاطرش عزیزه دیگه چون تنها برای اون اسباب بازی اورده نه هیچ بچه دیگه ای] خیلی قشنگه من دوست دارمش انشاالله با هم بریم سفر خانه خدا مدام میندازه هواپیما رو زمین ومن هی میدم دستش... مشغول پارسا شدم دوباره نق میزنه خسته شد
2 ارديبهشت 1392

من وبابا وپسری وآنچه گذشتتتتتتتتتت

سلامی به بوی خوش بهار پارسای دردانه ما امروز 5 ماه و دوروزه است درخواب ناز عصر گاهی خیل وقته نیومدم وچیزی ننوشتم آخه من بیشتر با پارسا وشیرین کاری هاش درگیرم نازنازی من از دوماهگی پسر آ روم وسر به راهی شده دل دردای شبانه رو نداره کلی اتفاقات کوچیک وبزرگ افتاده که برام مهم بوده از را ه افتادن اب دهان و ختنه  و.. برای یه مادر تک تک لظه های رشد نی نی شیرین وخاطره انگیزه برای همین من همه جوره این لحظه هارو ثبت کردم 2 ماهگی پارسا پسر دوربین خریدیم ومن یه دفترچه برای ثبت خاطرات در نظر گرفتم [خیلی جدی ورسمی مینویسم  انگار مقاله است! گوشم هم همش تیزه تا صدای پارسا رو بشنوم که بلههههههههه ،بیدار شدن آقا پسر] .... میرم معطلش نذ...
2 ارديبهشت 1392

پارسا یعنی عشق

فردا پسرم ٣ ماهه میشه شکر خدا باهم داریم خوش میگذرونیم وقت برای سایت ووبلاگ اومدن کم دارم فقط شبا که پارسای دذلبر خوابه ومن هم از خستگی خوابم میبره اطین روزا پارسا توی حونه جدید دستاشو به هم قلاب میکنه وخیره میشه به دستاش جانننن جیغ میزنه آواز میخونه بخصوص وقتبی من شعر میخونم عکس نازش رو گذاشتهد بو.دم که پریده بود از اینترنت!
28 بهمن 1391